میان ما و تو دوری به اختیار نبود


مرا زمان فراق تو در شمار نبود

گذار بود مرا با تو هر دمی ز هوس


به منزلی، که هوا را در آن گذار نبود

حدیث گفتن و اندیشه از رقیبی نه


بهم رسیدن و تشویش انتظار نبود

به چند گونه مرا از تو بوسه بود و کنار


که هیچ گونه ترا از برم کنار نبود

کنون ز هجر به روزی فتاده ام، که درو


گمان می برم که خود آن روز و روزگار نبود

هزار یار فزون داشتم، که هیچ مدد


ز هیچ یار ندیدم، چو بخت یار نبود

نظر به کار دل او حدیث بود ولی


چه سود از آن؟ چو دل ساده مرد کار نبود